جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آینده'.
1 نتیجه پیدا شد
-
چند وقت پیش تو یکی از سایت ها مقاله خوبی با عنوان "سندروم سی سالگی" مطالعه کردم . به نظرم خیلی جالب اومد . مخصوصا برای ما دهه شصتی ها. به خوندنش می ارزه. سندروم سی سالگی را بشناسید گروهی بابت این تفکرات و احساسات دچار نوعی افسردگی، سردرگمی، تردید و احساس پوچی و اتلاف وقت و عمر میشوند و گروهی دیگر سیسالگی و حواشیاش را با آرامش بدرقه میکنند. شاید شما جزو کسانی باشید که سی سالگی را به خوبی و خوشی سپری کردهاند یا در حال گذراندنش هستند بدون آنکه خم به ابرو بیاورند. به شما تبریک میگوییم. شما جزو کسانی هستید که در زندگی انتخابهای کاملا صحیحی داشتهاید و در مورد وضعیت زندگی به ثبات رسیدهاید و اوضاعتان رو به راه است اما تعداد زیادی از سیسالهها دچار این نوع تفکرات و احساسات هستند که به آن سندروم سی سالگی میگویند. سالهای پر دغدغه یک روانشناس رشد به اسم دانیل لوینسون برای نخستین بار در مورد بحران سیسالگی صحبت کرد. او گفت آدمها در بعضی از «سالگی» هایشان دچار بحران میشوند؛ «بحران سی سالگی»، «بحران چهل سالگی» و «بحران پنجاه سالگی»! از نظر لوینسون این سنها مطلق نیستند. بهعنوان مثال بحران سی سالگی ممکن است بین سالهای ۲۸تا ۳۲سالگی اتفاق بیفتد. هر کدام از این بحرانها خصوصیات خودشان را دارند. بحران سی سالگی اما همراه است با حالاتی شبیه افسردگی، احساس ضرر و خسران شدید و مقایسه خود با دیگر همسالان، احساس اتلاف وقت، اتلاف عمر و سرزنش کردن خود، احساس پوچی و بیحوصلگی شدید، ناامیدی، عدم رضایت از زندگی، نگاه پوچگرایانه به جهان و محتویاتش، بالا رفتن گفتوگوی درونی، میل به خواب بهخصوص خواب صبحگاهی، کاهش انرژی، بیاشتهایی، بیتفاوتی در مسائل مهم، سستی، افراط وتفریط، زودرنجی وگوشهگیری. این سندروم بهصورت عادی و معمولی، تقریبا همهگیر است اما در بعضیها به شکل بحران نمایان میشود. چرا سی سالگی؟ سی سالهها یک دهه را دویدهاند و به انواع و اقسام کارها و امور زندگیشان رسیدگی کردهاند. دهه بیست سالگی آنقدر پر مشغله هست که جوان وقت نمیکند زیاد دچار تردید و افسردگی و دغدغه شود. تمام ده سال گذشته به انتخاب رشته دانشگاهی و تحصیل، انتخاب جهانبینی و خطمشی زندگی، انتخاب شغل و کسب و کار، انتخاب همسر و بچهدار شدن و… گذشته و مهمترین انتخابهای زندگی که هر کدام برای عوض کردن مسیر یک زندگی کفایت میکند، در این دهه اتفاق افتاده. بگذریم از خط عوض کردنها و افراط و تفریطهایی که در دهه بیست زندگی با اغلب جوانها همراه است و حال در آستانه سی سالگی، زمانی که زندگی میرود تا روی ثبات و آرامش را ببیند، فرد دچار تردید میشود. ناگهان در سی سالگی این کرختی و افسردگی به جانمان میافتد. این بحران معنا از پی افسردگی و خستگی، تغییر را لازمه زندگی میدانداما نه تغییر در عقاید و شغل بلکه بنیادیتر، تغییر در روشها، نوع مواجهه با عقاید و نگاه به شغل. اگر نسبت به افکاری که در این دوران به شما هجوم میآورند آگاه نباشید و راههای برخورد و مقابله با آنها را ندانید قطعا نمیتوانید بهخودتان کمک کنید تا به ثبات برسید. تردید نخستین مسئله سی سالگی تردید است؛ تردید در مورد انتخابهای مهم زندگی و ذهنی که پر از سؤال است؛ «در این سی سال چه کار کردم؟» «آیا این رشته تحصیلیام همانی بود که باید میرفتم» «آیا علاقه و استعداد و توانایی و تخصص من در راستای همین کاری است که انجام میدهم؟» «چرا پزشک نشدم؟» «چرا هنر نخواندم؟» «کاش ارشد میخواندم» «چرا به این زودی ازدواج کردم؟» «چرا بچهدار شدم؟» «چرا بچهدار نشدم؟» «چرا خواستگارهایم را جواب کردم و درس خواندم؟» «چرا به شهر دیگری مهاجرت نکردم؟» «چرا نباید کارم را عوض کنم؟» این سؤالات حتی ممکن است پا از انتخابهای معمولی فرد هم فراتر گذاشته و به جنبههای اعتقادی وی کشیده شود. مثلا «چرا من از این دین پیروی میکنم؟» و… و در شرایط پیچیدهتر فرد شروع میکند به مقایسه کردن خود با دیگر هم سن و سالهایش؛ «فلانی را ببین، برای خودش کسی شد، من چرا نتوانستم مثل او باشم؟» «این همه درس خواندم به چه دردم خورد، فلانی که آرایشگر شده است که وضعش خیلی بهتر از من است» و… حاصل همه این سؤالها و مقایسهها و دغدغه و درگیریهای ذهنی این میشود که فرد فکر میکند آنگونه که لایقش بوده زندگی نکرده و در نتیجه این فکر دچار نوعی گرفتگی و کلافگی و بیحوصلگی میشود. این مرحله همان بحران سی سالگی است. آرام باشید اولین چیزی که در این شرایط به کمک سی سالهها میآید، این است که بدانند تنها نیستند و سیسالههای زیاد دیگری هم هستند که دچار این بحران شدهاند یا میشوند. در واقع تعدادمان آنقدر زیاد هست که مسئلهمان تبدیل به یک مسئله مورد نظر علم روانشناسی شود. سی سالهها در کل دنیا، برمیگردند و پشت سرشان را نگاه میکنند و این نخستین نگاه عمیق و متفکرانه به عمر رفته است و طبیعیترین واکنش به یک دهه دویدن، انتخاب و تصمیم. بعضیها دچار اضطراب و استرس و افسردگی میشوند و دم از پشیمانی میزنند اما باید بدانند که تنها نیستند و با سیل سیسالههای پردغدغه دیگر، در حال گذر از یک تونل سنی هستند، مثل دوره نوجوانی که ویژگی و مختصات خودش را دارد، این بحران و ویژگیها هم مربوط به سی سالگی است. این یک فرصت خودشناسی است حتما به غیراز افسردگی و بیحوصلگی و احساس پشیمانی راههای دیگری هم هست. از این موقعیت متفکرانه استفاده کنید و خودتان را بهتر بشناسید. هر بحرانی که در زندگی فردی ما رخ میدهد، باعثمیشود که ما از زاویهای نزدیکتر با خود واقعی مان روبهرو شویم. فرقی نمیکند این بحران مربوط به سن و سالمان باشد یا در پس مرگ عزیزی یا شکست در کاری. درهرحال در این مواقع بهتر میتوانیم از نگرشها، ارزشها، تواناییها، ضعفها و حسرتهای خودمان باخبر شویم و بهخودشناسی بهتری دست پیدا کنیم. مفاهیم را دوباره برای خودتان تعریف کنید اگر در مورد خطمشی و جهانبینیتان دچار دغدغه و تردید هستید بهترین راهحل رفتن بهدنبال حقیقت زندگی است. باید ببینید کجاها متعصب بودهاید، کجاها احساساتی برخورد کردهاید، چه مواقعی زیادی سهلگیر یا زیادی سختگیر بودهاید و کجاها بر اثر فشار دیگران دست به انتخاب و عکس العمل زدهاید. جهانبینیای که از شناسنامه آدمها یا تنها از پس عرف و وضعیت خانوادگی دربیاید و همراه با شناخت و تحقیق نباشد، طولی نمیکشد که در بسیاری از افراد تبدیل به یک بحران فکری و روحی میشود و چرا و اما و اگرهای زیادی را با خود به ارمغان میآورد. بنابراین سعی کنید تمام مفاهیمی که برایشان تعریف درست و حسابی نداشتهاید یا تعریفتان از آنها زیادی دندانگیر نبوده است را بازتعریف کنید. خدا، دین، تعهد، بندگی، عشق، زندگی، کار، اخلاق و… برای این کار نیاز به مشاوره با افراد متخصص اعم از مشاورههای دینی یا روانشناسی دارید. علاوه بر این مطالعه کتابهای مرتبط، شنیدن سخنرانی و… میتواند به شما کمک کند. یک بحران دیگر نسازید اغلب سی سالههای ایرانی ازدواج کردهاند و بچه دارند یا در آستانه پدر و مادر شدن هستند و اتفاقا همین مسئله هم ممکن است یکی از سؤالات حالایشان شود. نمیتوانیم به شما بگوییم که حالا دیگر کاری است که شده، بسوز و بساز و با آسانگیری و بیخیالی شرایط را طی کن. همه ما در زندگی مان لااقل بخش کوچکی را داریم که تنها متعلق بهخودمان است و تصمیمات در این بخش فقط و فقط برعهده خودمان است و حتی به نزدیکترین کسانمان ربطی ندارد اما حواستان هم باشد که اینجا حرف از مسئولیت و تعهد است و پای وجدان در میان است. مراقب باشید دست به کاری نزنید که در چهل سالگی دچار بحرانی دیگر بابت بدبخت کردن همسر و فرزندتان بشوید. شما یک سی ساله عاقل و کامل هستید که میتوانید شرایط را به جای حذف کردن اصلاح کنید. به جای تردید و اما و اگر بنا را بر اصلاح امور بگذارید و در جهت آرامش و صلح و عشق قدم بردارید که البته سی سالگی در این زمینه از تمام سالهای دیگر مستعدتر و مناسبتر است. خوب است بدانید خیلی آدمهای دیگر هم ممکن است دچار این تردیدها درباره همسرشان و انتخاب و تصمیمگیری درباره ازدواج خود شده باشند اما راه درست، حذف کردن و خراب کردن یک زندگی نیست. بدانید شما هروقت که بخواهید میتوانید زندگی خودتان را بسازید و به آن رونق بدهید. روانشناسان میگویند در هر دوره از زندگی آدم یک تکلیف مهم روانشناختی دارد و اگر آن را درست انجام دهد، به سلامت از آن دوره میگذرد وگرنه دچار بحران میشود. مهمترین تکلیف در سومین دهه عمر آدم، این است که بتواند با دیگران وارد رابطه صمیمانه جدی شود وگرنه منزوی میماند. مهمترین رابطه صمیمانه این دوره، رابطه با همسر است. دست نگه دارید سی سالههایی که دچار بحران میشوند معمولا برای جبران حس کاذب و بدشان و برای مقابله با کلافگی دست به کارهای نامعمول و عجیب و غریب میزنند. مثلا دست به سرمایهگذاریهایی میزنند که هیچ تجربهای در آن زمینه ندارند و چیزی از آن نمیدانند، زنان و مردان سیسالهای که دست به عملهای عجیب غریب زیبایی میزنند، خالکوبی میکنند، سعی میکنند خود را به انسان ایدهآل و آرمانی ذهن جوانیشان نزدیک کنند سی سالههایی هستند که کل سرمایهشان را تبدیل به دلار میکنند یا طلا و جواهر میخرند. اینها نشان میدهد که فرد دنبال یک احساس قدرت است و این کارها به او حس قدرت کاذبی را میدهد که به جنگ با احساس پشیمانی میرود. اگر سی سالهای هستید که میخواهید دست به چنین کارهای نامعمولی بزنید دست نگه دارید، مشورت کنید، مطالعه کنید و کمی بهخودتان زمان بدهید و مطمئن باشید حال سی سالگیتان با تصمیمهای نامعقول خوب نمیشود. آرزوها و استعدادهایتان را صدا کنید یکرؤیا و دغدغه شخصی، چیزی که همیشه دلتان میخواسته و استعدادش را داشتهاید، در ارتباط با شغل یا تحصیل، مهارت آموزی یا هنر و… درنظر بگیرید و دوباره برای بهدست آوردنش تلاش کنید. این مسئله هم به شما انرژی و انگیزه میدهد و هم ممکن است به تغییر مسیر و جهت زندگی به سمتی که علاقه و استعدادتان را به همراه دارد، بینجامد، علاوه بر این پرداختن به علایق شور و نشاط زندگی را افزایش میدهد و احساس موفقیت و اعتماد به نفس را بالا میبرد و فرد را از بحرانها نجات میدهد. اگر یک کار تازه را شروع کنید حتما حس بهتری پیدا میکنید. این کار تازه میتواند یادگیری یک هنر باشد یا ثبتنام در کلاسهای آموزشی که همیشه دوست داشتهاید آن را دنبال کنید. اگر اوضاع اورژانسی است اگر اوضاعتان اورژانسي شده و زمينگيرتان كرده و روز و شب در حال افسردگي و غم و غصه خوردن هستيد و كسالت و كلافگي آوارهتان كرده، دست دست نكنيد. از همين حالا تصميم بگيريد كه از زمين بلند شويد و بهخودتان كمك كنيد. به اين فكر كنيد كه اين سي سال گذشته چه خطاهايي مرتكب شدهايد كه باعث پشيمانيتان شده است. اگر قرار باشد همينطور افسرده و كلافه به زندگي خود ادامه بدهيد قطعا ۱۰سال ديگر به بحراني جديتر برخورد ميكنيد. بدترين كار نشستن و افسوسخوردن است. براي زندگي خود تصميمات جدي بگيريد تا با برنامه به آنها برسيد. از اين تفكرات و انديشههاي سيسالگي كه شما را ترسانده و تكانتان داده نهراسيد، ميتوانيد از آنها عبرت بگيريد. با خودتان فكر كنيد از اين به بعد عمرتان را چگونه از دست ندهيد. اين احساسات ميتواند پلي باشد كه شما را متوجه موقعيت خودتان كند و باعث شود كه براي ادامه زندگي خود نقشه بكشيد و برنامهريزي كنيد و با انگيزه جلو برويد. از اين بهاصطلاح بحران، يك پل بسازيد؛ پلي به سوي آيندهاي روشن. سندروم سی سالگی دهه شصتی ها! 15 میلیون نفر از جمعیت کشور ما متولدین سالهای 60 تا 66 را تشکیل می دهند که این روزها سندروم سی سالگی را تجربه می کنند، در حالی که تعداد قابل توجهی از این تعداد به رغم گذشت سه دهه از زندگی شان، نه ازدواج کرده اند و نه استقلال مالی دارند. در کشورهای غربی زمانی که دختر و پسر به سن قانونی 18 سالگی می رسند، با حمایت دولت زندگی مستقل خود را خارج از محل زندگی والدین آغاز می کنند. در کشور ما اما از آنجایی که عرف و سنت ها در تضاد با زندگی مجردی جوانان قرار دارد، ماجرای استقلال جوانان نه تنها در سنین هجده سالگی اتفاق نمی افتد بلکه جوانان دهه شصتی که این روزها در حوالی سی سالگی عمر می گذرانند هم هنوز در کنار خانواده به زندگی ادامه می دهند. 15 میلیون جوان دهه شصتی در حوالی سی سالگی بر اساس آمارها 1832722 نفر متولد سال 66، 2256971 نفر متولد سال 65، 2031969 نفر متولد سال 64، 2068279 نفر متولد سال 63، 2203560 نفر متولد سال 62، 2097957 نفر متولد سال 61 و 2419951 نفر متولد سال 60 به طور کلی 15 میلیون جوان را تشکیل می دهند که این روزها در بازه سنی 28 تا 34 سالگی به سر می برند. ماجرای مشکلات متولدین دهه شصت مسئله ای است که در سالهای گذشته بارها از سوی جامعه شناسان مطرح شده است، نسلی که در روزگار اوج موالید پس از آغاز جنگ تحمیلی به دنیا آمدند و در سالهای مدرسه با کمبود محیط های تحصیلی و کلاس های دو تا سه شیفته روبرو شدند، نسلی که پس از پایان تحصیل با غول کنکور و محدودیت صندلی های دانشگاه ها روبرو شدند و پس از پایان تحصیل هم با نبود موقعیت شغلی مرتبط با رشته تحصیلی شان. جامعه شناسان و روانشناسان بر این باورند که آدم ها در سن سی سالگی که میان 28 تا 33 سالگی متغیر است حال و هوای جدیدی را تجربه می کنند که در اصطلاح به آن بحران یا سندروم سی سالگی می گویند. در هنگام ازدواج و تشکیل خانواده هم مشکلات مالی و بیکاری از یک سو و تضادهای خانواده های سنتی با ازدواج های مدرن از سوی دیگر باعث شد که این نسل در ازدواج هم با تراژدی سونامی طلاق در سالهای ابتدای ازدواج و جدایی های عاطفی روبرو شود. نسل سر خورده ای که در تمام سالهای زندگی صف شکن نسل های بعد بود و مرکز همه آزمون و خطاها قرار گرفت. این روزها اما متولدین این نسل پس از بحران های مختلفی که در ادوار مختلف زندگی شان تجربه کرده اند، در سن سی سالگی به سر می برند در حالی که تعداد قابل توجهی از آنها نه ازدواج کرده اند و نه برنامه ای برای تشکیل زندگی مستقل در سر دارند. سندروم سی سالگی جامعه شناسان و روانشناسان بر این باورند که آدم ها در سن سی سالگی که میان 28 تا 33 سالگی متغیر است حال و هوای جدیدی را تجربه می کنند که در اصطلاح به آن بحران یا سندروم سی سالگی می گویند. بر اساس این حال و هوای جدید این افراد به مسائلی فکر می کند که پیشتر به آنها نمی اندیشند مانند اینکه آیا شغلی که این همه سال را صرف تلاش در آن کرده اند، واقعا شغلی مناسب برای آنها است، آیا ازدواج در سالهای دهه بیست سالگی برایشان زود نبوده و آیا این ازدواج انتظارات آنها از زندگی را مهیا کرده است؟جوانان در سندروم سی سالگی نگاهی به سالهای دهه بیست سالگی شان می اندازند دهه ای پر از انتخاب و تلاش و اتفاق که تمام زندگی آدم ها را تحت تاثیر قرار می دهد. در آستانه سی سالگی آدم ها به تردید می افتند اینکه آیا این انتخاب ها درست بوده است یا باید تغییری در زندگی شان ایجاد کنند. از طرف دیگر آدم هایی که در سالهای دهه سوم زندگی ازدواج نکرده اند به این فکر می افتند که با چنین وضعیتی تا چه زمانی باید در کنار پدر و مادر، روزگار بگذرانند. افزایش اختلاف فرزندان و والدین در سالهای سی سالگی یکی دیگر از مشکلاتی که معمولا دهه شصتی های مجرد با آن مواجه می شوند، اختلاف عقیده با والدینشان است، پدر و مادرها با افزایش سن دیگر حوصله ی سالهای جوانی را ندارند و از طرف دیگر جوانان نمی توانند با ایرادگیری ها و محدودیت های متعدد والدینشان بسازند و شاید به همین دلیل است که اختلافات و درگیری ها در خانه هایی که فرزندان دهه شصتی شان هنوز مجرد هستند، خیلی بیشتر از سایر خانواده ها است. مقصر کیست؟ دهه شصتی ها پس از بحران های مختلفی که در ادوار مختلف زندگی شان تجربه کرده اند، در سن سی سالگی به سر می برند در حالی که تعداد قابل توجهی از آنها نه ازدواج کرده اند و نه برنامه ای برای تشکیل زندگی مستقل در سر دارند! اما باید گفت که در میان این نسل 15 میلیون نفری، افراد موفقی دیده می شود که با تمام این بحران ها را پشت سر گذاشته اند، با تلاش پله های ترقی را طی کرده و برنامه ای هدفمندی برای خود دارند. بسیاری از جوانان بر این باورند که سهم زیادی از عدم توانایی شان برای رشد کردن و رسیدن به اهداف شان مربوط به مسئولان مربوطه بوده است که شرایط را در جامعه فراهم نکرده اند. خارج از بحث قصور مسئولان در ایجاد امکانات و شرایط مناسب برای رشد جوانان، باید گفت اراده و تلاش این نسل در رسیدن به برنامه مشخص برای زندگی شان بی تاثیر نبوده است. درست است که شرایط دهه شصتی ها ایده آل نبوده و موانع بسیاری برای یافتن کار و ازدواج و دیگر موارد در زندگی وجود داشته اما خوب است، سهم اراده و پشتکار را که به وسیله آن می توان برنامه ای هدفمند برای زندگی تعیین کرد را در نظر قرار داد. همانطور که از قدیم گفته اند: «خواستن، توانستن است.» نهادهای مسئول چاره ای بیندیشند در حالی که جوانان دهه شصتی ما این روزها درکنار سندروم سی سالگی با مشکلات متعددی نظیر مجرد ماندن و بی کاری و مسائل مالی و طلاق روبرو هستند، مسئولان باید فکری به حال این حجم عظیم از جمیعت یک کشور کنند که به دلیل برخی از سهل انگاری ها با مشکلات متعدد رشد یافتند و این روزها در آستانه سی سالگی باز هم با تراژدی مصائب دست و پنجه نرم می کنند. واقعیتی که ما در آن به سرمی بریم، همواره دستخوش ناراحتی هاست بنابراین ما برای رسیدن به اهداف مان باید با مشکلات و ناراحتی ها بجنگیم؛ جنگی واقعی و در متن زندگی و نه در خیال و اوهام. که اگر غیر از این باشد در زیر چرخ هایش له خواهیم شد.